آیا مدیران نسبت به این مساله آگاه هستند؟ آیا این مشکل جهانی است یا صرفا به کار خود شما مربوط است؟ اما کسانی هستند که ارزش کارشان را میدانند. آنها از کارشان لذت میبرند و از مزایای آن نیز برخوردار میشوند. همیشه نمیتوان مشکلات کاری را به اقتصاد جهانی و وضعیت کار نسبت داد. در واقع، شما باید بتوانید راههایی را برای لذتبردن از کار و مزایای آن بیابید.
شما کار میکنید و به افزایش بودجه شرکتتان یاری میرسانید. در واقع، کارمندان یک شرکت عوامل اصلی موفقیت، رشد، توسعه و بالندگی یک شرکت محسوب میشوند، اما در کنار این مساله شما نیز دغدغههای خودتان را دارید. شما نیز باید به حقوق، مزایا، دستمزدها، سود و غیره فکر کنید. آیا میتوان انتظار داشت کسی بدون حقوق و مزایا کار کند؟ پس باید نظمی در کار باشد که بتواند بین کار شما و ارزش کار شما تعادلی برقرار کند.
این ماجرا سوی دیگری نیز دارد: آیا شما حق دارید دو برابر کارتان حقوق دریافت کنید؟ پاسخ منفی است، اما این اتفاق هم در بسیاری از نقاط جهان رخ میدهد. ارزش کار شما باید با مهارتها و تواناییهای کاری شما همخوان باشد، نه کمتر و نه بیشتر! ما معتقدیم که شما باید نسبت به کارتان اعتماد به نفس داشته باشید، ارزش کار خودتان را بدانید و به اندازه استحقاقتان حقوق و مزایا دریافت
کنید.
در همین زمینه با یکی از مدیران برجسته در آمریکا تماس گرفتیم. ما با جناب لینکولن ماین صحبت کردیم. اغلب او را به عنوان کارآفرین هنرهای زیبا و مالک شرکت L.M. میدانند. او به ما توضیح داد که چگونه در کارش موفق شد. در واقع او به ما نشان داد که چگونه توانست از دل کار خلاقهاش کسب و کاری موفق را به راه بیندازد. پس او یک مدیر موفق است، چراکه هم ارزش کار خود و کارمندانش را میداند و هم کسب و کارش را سرزنده و سرپا نگاه داشته است. او چند نکته را به ما گوشزد کرد و ما تصمیم گرفتیم که این نکات را در ادامه برای شما مطرح کنیم.
(۱) ارزش کارتان را بفهمید و به کمتر از آن راضی نباشید: باید بتوانید همچون یک کارآفرین و مدیر موفق فکر کنید. شما باید نیروهای خلاق و مولد خودتان را بشناسید و از آنها کار بکشید، اما نباید زیر بار حقوق و مزایایی بروید که استحقاقش را ندارید. به نیروهای خلاق و مولدتان فکر کنید، آنها را به قیاس بگذارید و به همان اندازه تقاضای حقوق کنید. همواره برای همه حقوق و مزایا وجود دارد، اما شما نباید بیشتر یا کمتر از حقتان خواستار درآمد باشید. وقتی دقیقا به ارزش کار خودتان پی بردید آنگاه اعتماد به نفستان بالا میرود. سپس میتوانید نسبت به حقوق واقعیتان حساس باشید. برای مثال، من یک ماه برای یک شرکت بهخصوص کار کردم.
ابتدا به ساختارها و بنیانهای شرکت نگاهی انداختم و سپس به کار خودم و ارزشاش فکر کردم. دست آخر، به این نتیجه رسیدم که باید فلان مقدار برای این یک ماه دریافت کنم، اما عکس این قضیه نیز صادق است: چه بسا من کمتر از حقوقی کار کرده باشم که برای این یک ماه به من پرداخت میشود. شاید ارزش کار من پایینتر از قیمتی باشد که به من داده میشود. در این صورت، نباید ادعای زیادی داشته باشم. اگر منصف باشم، حتی مستحق سود نیز نیستم، چراکه باعث بهبود و پیشرفت کل شرکت نشدهام. در نتیجه، مساله مهم در گام اول تعدیل بین کار و ارزش کار است.
(۲) به حرفهای مشتریان خوب گوش دهید: در اولین ملاقات با یک مشتری پشت میز بنشینید و فقط گوش بدهید. قرار نیست در اولین برخورد با یک مشتری شما حرف زیادی بزنید. شما فقط باید سوال بپرسید. تا میتوانید از وی سوالهای بیپایان بپرسید. سعی کنید که گوشی شنوا برای دغدغهها و مشکلات و خواستههای او داشته باشید. مثلا بپرسید آنها به دنبال چه میگردند؟ چه نوع خدماتی را میخواهند؟ هدفشان از این عمل چیست؟ باید به آنها مجال دهید که خوب فکر کنند و بگویند که چه میخواهند. شاید شما ایدههای درخشان زیادی در سر داشته باشید. اما این ایدهها در این وهله خاص اهمیت زیادی ندارند. چراکه ایدههای شما به درد مشتری نمیخورند. در واقع، این مشتری است که باید ایدههای شما را تغییر دهد. خودتان را حق به جانب ندانید. اول از همه باید نسبت به خواستههای مشتری حساس باشید و نه ایدههای خودتان. شاید ایدههای شما آنها را سردرگم کند. شاید ایدههای شما آنها را از خواسته و برنامهشان دور کند. پس بهتر است به عواقب کارتان هم خوب فکر کنید.
(۳) به شرکتهای بزرگ به عنوان شرکای بالقوه نگاه کنید: جهان رفتهرفته تجاریتر و عظیمتر میشود. شما نمیتوانید فقط به خودتان نگاه کنید. باید به هر شرکت، خصوصا شرکتهای بزرگ، به چشم شرکای فعال و بالقوه نگاه کنید. اگر بتوانید تواناییهایتان را در ارتباط با یک شرکت بزرگ نشان دهید، مطمئنا راههای جدیدی برای آینده باز خواهند شد. هر فعالیت موفق به معنای باز شدن راهی نو به سوی موفقیتهای بعدی است. پس به هر فعالیتی بها بدهید و برای هر مشتری نیز ارزش خاصی قائل باشید. یادتان نرود هیچ چیز کوچک و بزرگ ندارد و باید توانایی پاسخگویی به همه مشتریان و شرکتهای کوچک و بزرگ را داشته باشید.
(۴) چندان ناامید نباشید و به خودتان روحیه بدهید: مسلما وقتی باید پول پرداخت کنید، چندان خوشحال نیستید. اما نباید این مساله را به کارتان وارد کنید. شما باید بتوانید در مقابل روحیه بد، ناامیدی و خستگی بجنگید. هدف شما موفقیت خودتان همراه با موفقیت شرکت است. در واقع، اگر شرکت شما امیدوار و موفق باشد، شما هم امیدوار و موفق خواهید بود. پس بهتر است هر وقت سراغ مشتریان میروید گره از اخمهایتان باز کنید. بهتر است لبخند بزنید تا با انرژی و حوصله کافی به سراغ مشتری بروید. در نتیجه، باید بتوانید وقت و انرژی خود را به خوبی حساب کنید.
مشتری نزد شما میآید، وقت و انرژی خودش را صرف خواستههایش میکند و دوست دارد کارش به موقع و صحیح انجام شود. اما فرض کنید او یک خواسته مشخص دارد. اما آن روز شما روحیه و حوصله لازم را ندارید. چه اتفاقی میافتد؟ به جای خواسته مشتری، ده جواب دیگر به او میدهید. هیچ یک از این ده جواب به درد او نمیخورند. پس او هم شاید سرخورده شود و دیگر نزد شما نیاید. به این ترتیب، مشتری از شرکت ناراضی میشود. شما کارتان را بد انجام دادهاید. پس شرکت هم حق دارد شما را اخراج کند؛ چراکه به اعتبارش لطمه زدهاید. پس مستحق آن نیستید که به قدر کافی حقوق و مزایا دریافت کنید. اگر کاری را دوست ندارید، ابدا آن را قبول نکنید. قبولِ یک کار بدون روحیه به معنای ضربهزدن به شرکت و پیش از همه نابودی خودتان است.
(۵) سرتان سخت گرم کارتان باشد و به پول فکر نکنید: باید بتوانید نیروهایتان را برای کار مورد علاقهتان صرف کنید. اگر انسان خلاقی هستید باید بدانید که موفقیت همراه با شما خواهد آمد. خلاقیت به پول فکر نمیکند بلکه به مشتری و موفقیت شرکت نظر دارد. در نتیجه، سعی کنید که بیوقفه به دنبال دریافت حقوق نباشید. انتظارات شما و انتظارات شرکت در یک سطح قرار دارند: اگر شرکت پیشرفت کند شما نیز پیشرفت خواهید کرد. دریافت حقوق و مزایا همواره باید جنبه فرعی در کارتان باشند.
این مساله در مورد مشتریان نیز صادق است: هرگز در ابتدای ملاقات مسائل مالی را مطرح نکنید. حتی اگر آنها درخواست کردند، این کار را نکنید. حتی قیمتی تقریبی از خدماتتان را نیز به آنها ارائه ندهید. اگر ابتدا قیمت خدماتتان را به آنها بدهید، هم خودتان را کوچک کردهاید، و هم شرکتتان.
|
نظر بدهید